زندگی من

بدبختی

زندگی من

بدبختی

۲۶

سلام

من حالم امروز خیلی گرفتس... همش از مهمونی دیشب بود...شام خونه بابابزرگم بودیم... ولش کن بابا اااااااااههههههههههههه... امروزم به قول یه بنده خدایی هی تف کردم به این زندگی... اولش که تف کردم دخورده بهتر شدم بعد کع هی بیشتر تف کردم خیلی بهتر شدم... الانم که تف کردم عالیم... پس با همه این تفاصیل تف به این زندگییییییی( به قول گیلاس (م ه) خانوم)

فردا روز پدره...از همین جا روز پدرو به همه پدرا علیالخصوص پدر خودم تبریک میگم ...

 امشب خونه ما جشنه هر سال جشن میگیرن کل محل هم میانو هرکی هم که اشنا باشه میاد چون جشن برا حضرت علی(ع) هستش... شمام بیایید .. مکان: خونه ما

سال پیش هم خونه ما بود.. امسالم همینطور... یه حال دیگه ای داره اما... مجلس نورانیه... بوی عطر میده ... خیلی حال میده ... مداحشم یکی از همسایه هامونه با رفیقاش... کل خونرم تزئین کردن ... من اگه خونه بودم فک کنم الان داشتم پارچه می چسبوندم به دیوار یا رفته بودم خرید میوه و شیرینی... اما حضرت نخاست امسال نوکریشو کنیم دیگه... گرچه شب هستشا امااااااااا..

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد