سلام
دوشنبه ای با مجتبی و مهدی رفتیم استخر ... اقا عجب حالی داد .... کارمون شده بود اب دادن همدیگه ...اخراشم یه خورده شنا کردیم
بعد سه شنبه قرار گذاشتیم بریم جمکران.....باز ما سه تا به علاوه محسن....یعنی تقصیر خودم شد...میبینید ادم یه کاری می کنه بعد می گه خدا کاش نمی کردم ....کاش زمان بر میگشت عقب تا اینکارو نمی کردم...
تو راه جمکران محسن خوشگل ابروی مارو برد....مجتبی میگه این که خیلی بچس چرا اینو اوردی ...مهدی هم میگفت دیگه بچه همراه خودت نیار
خلاصه ابرومو برد....دیگه من غلط بکنم اونو جایی ببرم....
اما تو داخل حیاط مسجد جمکران یه حال و هوای خاصی وجود داره ... نمی دونم چی ...باید باشی تا بفهمی چی میگم
خلاصه این بود داستان ما
خونمونم دیگه ردیف شده ...یعنی اساس بردیم توش..الانم دیگه دارم از خونه خودمون میام
فردا هم عروسی داداش یکی از بچه هاست (شهرام)....نمی دونم برم یا نه...کلی گفته که باید بیایی و این حرفا...به احتمال زیاد برم...مگر اینکه...............
حالمم نسبت به قبل خیلی بهتره ... به خاطر یه حرکاتی(اما الان یه خورده از دست بابام اعصابم خورده....اخلاقش مثه یه پیرمرد هفتاد سالست....اهههههه.....)
برم تا بعد
بای
آقا همیشه به سفر همیشه به تفریح
خوش باشی جای منم خالی کن.
از دست باباتم کفری نباش از این چیزا زیاد پیش میاد
ممنونم عزیز
درسته زیاد پیش میاد
خوشحالم که خوشی عسیسمممممممم
منم به روزمممممممم
ممنون
اومدم
سلام
مرسی که خبر دادین.
مطالبتون جالبه.
استخر خوش گذشت؟
سلام
ممنون
خواهش
جای شما خالی
سلام .. چه خوب که بهتر شدی ..
نمی دونم با اون موضوع چی کار کردی ...
حرف های من کمکی کرد یا نه ...
اما خوشحالم خوبی ...
در باره بابا هم بگم که اصلا اینجوری فکر نکن ... هیچ کس به خوبی اون ها پیدا نمی شه حتی در بدترین شرایطشون ....
برا من هم دعا کردی اونجا ...
بد جوری گره خوردم ....
موفق باشی
سلام
میگذره
زیاد
ممنون
نمی دونم شایدم تو درست میگی
واسه همه دعها کردم
ایشالا باز شه
مرسی
سلام دوست عزیز
اگه کتاب خاصی مد نظرتون هست بگید می گردم براتون پیدا می کنم و حتما می زارم تا همه استفاده ببرن.
سلام
چرا یک کتاب میخام که میام بهت میگم عزیزم
سلام
ممنون
از رابطه پدر و فرزندی امشب تو وبم مطلب خواهم گذاشت.
دوست داشتی سر بزن
سلامت باشی
سلام
اومدم
حتما
مرسی