زندگی من

بدبختی

زندگی من

بدبختی

ای خدا توی بد مخمصه ایی گیر افتادم...توی یه مرداب که هر چی دست و پا می زنی سریعتر می ری داخل...اگرم نزنی یواش یواش می ری داخل....یکیم پیدا نمی شه که دستمو بگیره....بیشتر که گوش می کنم میبینم یکی هم مثل من هست توی این مرداب ..البت یکی نیست زیاده اما واسه من همون یکی مهمه ... اونم مثل منه ... حتی نمی تونیم دست همو بگیریم و بیاییم بیرون...خدا خودت فقط...فقط خودت می تونی کمک کنی..... 

حالم اصلن خوب نیست .... به هیچ وجه....یا به قول معروف حالم ناجوانمردانه بد است 

حوصله هیچ کی و هیج چیو ندارم ...حتی خودم 

از خودم بیش از همه دنیا خستم......................................... 

چی کار باید کرد واقعا تو این مرداب ....کی میدونه؟؟؟؟ 

 

ای خدا کمکش کن نمی خام اونم............................................................................... 

 

 

پی نوشت:از نقطه چین خیلی خوشم میاد ..با این که هیچی نمی نویسی اما انگار همه حرفاتو تو نقطه چین گفتی و تموم شد.. 

نظرات 2 + ارسال نظر
بیتا سه‌شنبه 8 بهمن 1387 ساعت 04:29 http://idenju.persianblog.ir

سلام دوست خوبم اقا مهدی. باورت میشه بگم اکثر ارشیوتو خوندم امشب. نزیدک به یه دو ساعتی میخوندم در فاصله کارایی که انجام میدادم.
واست دعا میکنم که به عشقت برسی . از صمیمی قلب دعا میکنم.

شیرین سه‌شنبه 8 بهمن 1387 ساعت 15:08

اسم قرص فارماتون هست و سوئیسیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد