زندگی من

بدبختی

زندگی من

بدبختی

وااااای خدا یادت باشه داری باهام چی کار می کنی .... خدا ببین حالو روزمو ...خدا ببین چقد بهم ریخته ام.....خدا دلت میاد با بندت اینطوری کنی....درسته من بنده خوبی نبودم...اما میگن خدا مهربونه بنده هاشو می بخشه....خدا پس چرا منو اذیتم میکنی...حال و حوصله هیچی و ندارم.و...فک کنم کیبوردم باهام لج کرده..که هی اشتباه میزنه....مجبورم دویست بار پاک کنم........ 

 

عشقم که رفته بود ازمایش بده تو جواب ازمایشش نوشته پرولاکتین بیش از حد داره یعنی حد معمولش حدود ۴۰۰تا۵۵۵ ....اما واسه اون از هزارم بیشتره.....دکتر گفته احتمالا تومور...البت از نوع خوش خیمش....واسش ام ار ای نوشته امروز رفته از صب نیست ..گوشیششم خاموشه.... منم یه چشمم اشک شده یه چشمم خون...نه حوصله بیرون رفتن دارم...نه هیچ کار دیگه ای....فقط خوابمو اشک میریزم مثه الان.....ریشامو نزدم از کیه.......قیافم یه ج.ری شده ...گذاشته بودم واسه ترک بزنم...که اصلتن دستو دلم نمیره... 

پریروز بعدازظهر رفتم پیشش...خیلی اعصابم خورد بود...برگشت بهم گفت به جای اینکه دلداریم بدی...داری بدتر میکنی...اما نمی تونستم واقعا.....قرار شد برید بیرون ..من نمیخاستم بیام...حالم واقعا بد بود....اما تو که اونجوری برگشتی گفتی ...دیگه دست خودم نبود که نیام یا بیام....اومدم ................ 

 

 

خدا حال عشقمو خوب کن .... ببین داری چه بلاهایی سرم میاری....دکترا گفتن اگه همون باشه که تشخیص دادن با قرص و دوا دکتر خوب میشه...ایشالا که خوب شه..... 

 

تویی که داری اینجارو میخونی....توروبه خدا قسم دعا کن ...دعا کن که هیچی نباشه....دعا کن................. 

 

یا حضرت ابوالفضل نذرت میکنم .....ازت می خوام که  عشقم هیچیش نباشه...