زندگی من

بدبختی

زندگی من

بدبختی

همون که گفتم ............اگه کادوتو دادم دیگه کمتر می کنم رابطمو باهات 

الان خونتون بودیم ..ناهار ...صبح هم زنگ زدی من خواب بودم کسی هم خونه نبود گوشیو برداشتم یخورده صحبت کردیم ...اومدم اونجا ...به لحظه چشم تو چشم شدیم ...دلم ریخت پایین باز ... سر همین تصمیم گرفتم دیگه مستقیم بهت نگاه نکنم...ترسیدم ...از این دلم.....از این عشق که دست و پا و دهنو چشمو ببنده باز..............اما نه اینا تقصیره خودته.....من کاری نداشتم..........هر وقتم که می خاستم نگاه کنم وقتایی بود که تو حواست نبود ...اگرم نگاه می کردی ..من نگامو می دزدیم......... 

 

اره بهتره تموم شه...یعنی تو اینجوری می خای 

 

به خدا می سپارمت