زندگی من

بدبختی

زندگی من

بدبختی

سلام 

 

از اینکه چند وقته نبودم ببخش سرم شلوغ بود اومدم یه جیزیو ثبت کنم اینجا دیشب خونتون بودم من بودم و خودت بودی ... تا خود صبح بیدار بودیم....تا خود صبح بعدشم رفتم نون گرفتمو رفتم دانشگاه....اما تو خیلی چشمات قرمز شده بود هرکاری کردم که بخوابی نرفتی...کلی با هم صحبت کردیم.....از همه چی....حتی ادامه رابطمون....منم همه چیو سژردم دست خودت که اگه می خای تموم کنی تموم کن اگرم نه هر کاری میخای کنی کن ........ 

 

خلاصه اینکه تا صبح با هم بیدار بودیم... اما آخراش داشت بد می شد؟؟؟؟؟؟؟ نمی دونم چرا یهو اونجوری شد جو؟؟؟؟واقعا نمی دونم!!!! 

 

گیر دادی اینجارو بخونی .... نمی دونم باید بشینم خیلی چیزارو سانسور کنم 

 

فعلا تا بعد