۲۸

 

سلام

نمی دونم چرا چند روزه دلم گرفته .. اصلن حوصله هیچی رو ندارم...اما بعضی موقعها هم الکی خوشم...مجتبی داره مغازه می زنه برا محرم..داره بندو بساطشو ردیف میکنه ... از الان خسته شده چون داره فوم اندازه میزنه فک کنم برا کمر... گواهی نامه هم بهش ندادند... حال جفتمون داغان شد

راستی ما قراره با همسایه پایینی مون بریم شمال ... اونا شمالین ...بچه امل... ماروهم میخان ببرن... البته ما قراره برنج بیاریم بفروشیم...حدود دو تن ...

دستگام اونقد خرابه که دیگه ویندوزش بالا نمیاد ... فک کنم هاردش خراب شده باشه... خلاصه دیگه باهاش حال نمیکنم اصلن بهش دست نمزنم... اینترنتمو از اینجا میرم کارامو از اینجا می کنم ... نتیجه : دستگاه رو میندازم اشغالی

فعلا تا بعد