ای خدا دلم خیلی گرفته............................
خدایا تو که این همه بزرگی ... تو که اینجور کارها واستکاری نداره ... درسته ما ادما وقتی به مشگل بر میخوریم میاییم پیشت ....اما تورو به بزرگیت مارو ببخش......خدا خواهش میکنم ازت درست کن کارامونو..............خواهش میکنم...تورو به همین ماه عزیزت قسم میدم...خدااااااااااااااااااااااااااااااااااا
از وقتی سر کار رفتم نزدیک یه ماه میشه ..... خیلی کمتر گریه میکردم یعنی یادم نمیاد گریه کرده باشم جز یه بار...اما الن که دارم اینو مینویسم بازم اشکام سرازیر شدن....خدا کمکم کن
نمی دونم چی شده ......فقط دوست ندارم اتفاقی براش بیفته
امیدوارم دوباره بتونم بیام البت ببه قول مانیای عزیز با اپ های شادتر
فعلا
این نوشته واسه دیشبه ....اما چون نتونستم بیام امروز اومدم تا اینجارو به روز کنم(اما حالم بدتر از این حرفا بود که نوشتم...الانم مثه جنازه ام تا ساعت ۱۰ سر کار بودم)
دلم خیلی گرفته ... خیلی زیاد..............
حدود یه ماهی هم میشه میرم سر کار...کابینت سازیه ...بعضی وقتها تا ساعت 12شب هم وامیستم.....یه جورایی تایمم پره پر شده....
خوبه از اون حال و هوای غم یه کم اومده بودم بیرون اما باز شروع شده ....بعضی موقع ها فکرم میره یه جا دیگه یهو یه کار خراب میشه ...از اونطرفم سریع غرغر زدن اوستا کار که همون پسر عمم میشه (سعید)...اما دست خودم نیست..فکرم مشغول میشه ....
اگه بدونید چقد دلم گریه میخاد.......امروز بعد از کار ساعت حدود 6ونیم بود رفتیم سر خاک مادربزرگم با همون سعید....تا رسیدیم دلم بیشتر گرفت...دوست داشتم داد بزنم....نشستم بالای قبر و به خودم که اومدم دیدم سعید زیر بلمو گرفته میخاد بلندم کنه اما بلند نشدم....زار زار گریه میکردم....یه خورده سبک شدم اما اگه سعید نبود بیشتر از اینا گریه میکردم...اول میهاستم تک برما اما چس کرد خودشو و باهام اومد
اعصابم خورده ...انگار یه چیزی و تو خودم گم کردم....................
اگه بدونید چی شده......تا حالا شده یه کاریو نکنید اما محکوم بشید که اون کارو کردید ....بعد میبینید ادم تا کجاشش که نمیسوزه....حالا اگه غریبه باشه کمتره ...اما اگه خودی باشه وااااااااوییییییلللااااااااااااااااااا
اونم چی پدر و مادر ادم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟//
فکرشو کن من یه جوون 17 ساله حالا یا به خاطر فعالیت زیاد یا اینکه استعدا چاقی نداشتن یا یه همچین چیزایی لاغرم...این درسته که پدرو مادر ادم برگردن نه یه بار نه دو بار هزار بار بگن تو معتادی...دیگه خیلی روشون باز شده برگشتن میگن دست کجی.......دیگه نمی تونم تحمل کنم ....امیدوارم یکی بفهمه حرفمو
درسته که من چند وقت پیش معتاد به یه قرصایی بودم .. اما به خدا الان پاک پاکم ...دزدی هم تا حالا نکردم ....اما این درست نیست کسی که منو بزرگ کرده برگرده اینجوری بگه......
خیلی دارن گییر میدن...واقعا واسم غیر قابل تحمل دارن میشن....
خدایا خسته ام.... دل خوشیم تو این دنیا یه چیز بود .عشقم .....اونم که خودت میدونی چی شده خداااااااااا.....خدا خاهش میکنم ازت خاهش می کنم داستان مارو درست کن...خودت میدونی چقدر دوسش دار م ....پس مواظبش باش تا اتفاقی واسش نیافته سر قضیمون..خاهش میکنم..از دوریش دیگه نمی تونم ..با اون خوش بودم به حرف هیچکی توجهی نمی کردم....الما حالا که واسه چند وقت نیست تازه می بینم که دورو برم داره چی میگذره...اما من اینو دوست ندارم ....بقیه واسم مهم نیستند
پس ازت خاهش می کنم درست کن همه چیو که فقط خودت می تونی درستش کنی
نمی دونم چرا اینجوری شدم
جمعه هم کنکور ازاد دارم....هیچی به هیچی.اما بازم دعام کنید
..
..
..
..
من ان موجم که ارامش ندارم به اسانی سر سازش ندارم
همیشه در گریزو در گذارم نمی مانم به یک جا بیقرارم
سفر یعنی منو گستاخی من همیشه رفتن و هرگز نماندن
هزاران ساحلو نادیده دیدن به پرسشهای بی پاسخ رسیدن
من از تبار دریا
از نسل چشمه سارم
رها تر از رهایی
حصار بی حصارم
ساحل حصار من نیست
پایان کار من نیست
همدردو یار من نیست
کسی که یار من نیست
در انتظار من نیست
داریوش
..
..
..
فعلا
سلام دوستان
بعد از مدتها بالاخره تونستم بیام
برم به چند ماهه پیش....تقریبا اردیبهشت ما یا شایدم اخرای فروردین بود که بهش قول دادم حتما تو امتحان های نهایی قبول شم....گذشت تا رسید به خرداد ماه و امتحانا شروع شدو یکی پس از دیگری میدادمو تا اینکه وسط امتحانا یه هفته ارتباطشو قطع کرد...جواب نمی داد اصابم ریخته بود بهم .... تو اون یه هفته هم دوتا امتحان داشتم که جفتشو خراب کردم و یکیشو تجدید شدم...وقتی بهش گفتم خیلی ناراحت شد اما خداروشکر وقتی کارنامه گرففتم گفتن که خودمون برات درستش می کنیمو درواقع قبولی خرداد برام زدن وقتی بهش گفتم بال دراورده بود باورش نمیشد..............خلاصه قبول شدیم
وسط امتحانا رفتیم داهات .... اونجا یه سوتی بد دادم ...... همه فهمیدن معتاد شدم..اره من معتاد شده بود ... یه اعتیاد خیلی بد.......همه عموم بابام مامان خلاصه همه فهمیدن
اونم وقتی فهمید اولش باورش نشد اما بعدش که متوجه رفتارهای من شد فهمید ..بهش قول دادم بذارم کنا و گذاشتم الان حدود یه ماهو خورده ای پاکی دارم.........
الانم دارم کارآموزیمو می گذرونم ..... فردا اخرین روزشه و تموم ........
جمعه هم کنکور دارم با اینکه چیزی نخوندم اما بازم برام دعا کنید...اگه قبول شم قول یه ماشینو گرفتم از بابام ...البت اگه نزنه زیرش
یکی نوشته چرا همیشه دلت گرفتس تو نظرات...میخام اینجا جوابشو بدم:
اگه همیشه دلم گرفتس اگه همیشه ناراحتم به خاطر یه غم بزرگه که هیشکی ازش خبر نداره ....نمی دونم چرا اینجوری شد...اما حالا که شده بایاد عشقو حال کنم اما واقعا بعضی موقع ها نمیشه..یعنی به قول داریوش
غیر گریه مگه کاری میشه کرد................کاری از ما نمیاد زاری بکن
امیدوارم بازم بتونم بیام
فعلا تا بعد
سلام بر همه دوستان
شرمنده از این که چند وقت بود نبودم ... دلم می خاست باشم...اما نمی دونم سیستم من قاطی کرده بود یا این بلاگ اسکای...در هر صورت نمی تونستم بیام
تو این چند وقته خیلی چیزها گذشت ... خوب و بد....خیلی چیز ها فهمیدم..خیلی
الانم خیلی خسته ام یه جور خسته روحی نمی دونم چرا اینجوریم....
راستی عیدتون مبارک
شنبه رفتیم داهات ... خب بود....اما دل عشقمو شکوندم...خیلی دلم می خاد الان ببینمش...دلم براش تنگ شده
حرف برا گفتن زیاد دارم اما حوصله نه
فعلا تا بعد
سلام
خوبید
اقا یه خبر خوب....می خاییم واسه بابا بزرگم (بابای مامانم)زن بگیریم....
بیشتر از خودش من خوشحالم نمی دونم چرا....اما خوشحالم که حداقل از تنهایی در میاد
بابا بزرگم خیلی باحاله...اونروز تا دیدمش میگم:
بههههههههههه شاداماد......خندید گفت:ایشالا تو داماد شی
منم هی میگفتم:بابا یه ست دیدم برات یعنی اگه عروس ببینه کفش میپاچه
اونم فقط می خندید..بالاخره نوه اولشم دیگه ...همیشه هوامو داشته ..دمش گم
ایشالا خوش بخت شن
یه چند روزیه خوشحالم....اما همچنان سر درد دارم
مادرم گیر داده چرا تو اینقدر سرت درد میگره؟؟؟؟
منم میگم نمی دونم؟؟؟(اما می دونم چراسر درد میگیرم)جدیدا که دیگه سر درد میگیرم
به روز خودم نمی یارم تا هی گیر ندن
دیگه دارم چرت و پرت می نویسم
تا بعد
سلام عزیزان
خوبید
چه خبر
شرمنده نبودم.....اصلن وقت خالی گیر نمیارم...میارما اما خیلی کمه و ازش استفاده درست نمی کنم..نمی دونم چرا اینجوری شدم شاید به خاطر نداشتن برنامه درسته
تو هفته ای که گذشت خیلی خوب بود در کل ..... سر درد هامم فعلا چشم شیطون کور بهتره ... یعنی کمتر شده .... البت فهمیدم منشا سر دردهام از کجا بود اما فعلا که بهترم
برم که زیاد کار دارم
فعلا