سلام
شرمنده همتون از دم
به قران این مدرسسه وقت نمیذاره که جوم بخوریم چه برسه به اینکه بیاییم اینترنت .. اون روزی هم که اومدم و اون پست قبلی که فک کنم فقط سلام بودو گذاشتم شانسی بود ... خودمم نفهمیدم چی شد که یهو این جور شد
خیلی اتفاق متفاق افتاده امما ایشالا اگگه خدا بخاد عمری بهمون بده نکشتمون بمونه برا ۵شنبه
فعلا
قربون همتونم
سلام
خخخخخووووووببببییدددد
از امروز تا دوشنبه هفته بعد امتحان مستمر دارم ... بخاطر همینم تا یه هفته نمیام اینجا .. امروز اولیش بود ... دینوزندگی ... یارو معلم شاسکول برگمو گرفت گفت داری تقلب میکنی ... اون موقعی که تقلب میکردم نگرفتااااا.... بعد که نکردم گرفت .... اما علامتی نزد ... منم همرو نوشته بودم
اقا برم تا بعد
بعدا
سلام
امروز تو مدرسه با یکی دعوام شد ... اما الان پشیمونم ..البت تقصیر اون بود که بعد من قاطی کردم ... تا اینجای کارش هیچیش بد نیست اما اون اخر که داشتیم میومدیم برگشتو از من خداحافظی کرد ... یه جوارایی پشیمون شدم ... منم جوابشو دادمو اون رفتو منم اومدم .. اخه هر روز همو میبینیمو تو کلاس همیم ... چشممون تو چشم هم میوفته بعد به جز شرمندگی هیچی نداره
یه جورایی گرفتم
از وسطای هفته بعدم امتحانامون شروع میشه یه هفتس اما امتحاناااااااااا
برم
فعلا
سلام
اقا داشتید پرسپولیسو .... من که کلی حال کردم ... به استق لالی ها هم تسلیت میگم... ایشالا بازی برگشت بیشتر بخورید
جمعه رفتم عقد داداش مجتبی ... بخور بخور بودا فقط من نخوردم تو رفیقام ... چون بابام نشسته بود درس روبروی من ... اونجا یه جوری بود که سر هر میزی که طرف میخاست براش میزاشتن برا میز ماهم دو تا پارچ گذاش اما دیدم باباهه داره چپ چپ نیگا میکنه منم گفتم من که نمیخام شب بیرون بخابم پس ولش نخورم ... اینطوری شد که نخوردم .... اخرشم رفیقم یه سکه برنده شد
دیروز پیش مجتبی بودم خیلی حالش خراب بود ... سر کار و درسو دوست دخترش.... بهش یه جورایی شک کرده ... میگم خنگی مگه . .. میگه نه من میخام باهاش ازد.اج کنم ... منم یه خورده دلداریش دادم ... یه تریک رفتم شدم براش بابابزرگ
بازم بابام رفته ماموریت .. دو هفته ... بازم به قول علی اقا زور گویی شد ... یه جواریی مرد خونه منم
درس و مشقم که اجازه نمیده ما اینجارو تند به تند باپیم
فعلا