زندگی من

بدبختی

زندگی من

بدبختی

سلام 

گفتم که پی سی گرفتم میام اینجا بیشتر الانم اومدم بنویسم  

 

مامان و بابا رفتن قشم..دوتایی ... و البت عشقولانه 

 

مامان اول می خاست با من بره اما امتحانام نذاشت من برم ... ترم اخره دوست ندارم اصلن اتفاقی بیافته که بعدن پشیمون شم... 

 

مامان هم داره مغازه میزنه رفته جنس بیاره ...با شوهرش هم رفتن که دیگه بهشون بیشتر خوش بگذره.. 

 

دیروز صبح شیشه بردم واسه قاسم ..یعنی دادم به مجید ... اون توله سگم انقد کشید جلوی من که بو خوره شده بود م ... حالم اصلن خوب نبود تا حالا اصلن شیشه دستممم نگرفته بودم چه برسه به این که اینطوری خفن با قل قلی شیشرو بکشن.... پدرم دراومد تا خونه اومدم .... عین هو همین شیشه بازا شده بود حرکاتم 

 

امتحانمم ۲ تاش مونده هفته بعده.... 

دلم هم لک زده واسه یه نعشه بازی اونجوری که خودم دوست دارم .... شوخی بودا البت!!!!!!!

الان فکر کنم که بعد  از مدتهااااا منظورم ماههاست....برگشتمو دارم می نویسم ... میدونی چیه پی سی گرفتم واسه فرامرزو خریدیم اومدم برم ببینم نمره های این ترم اخرم اومده یا نه تا کانکت شدم یاد گذشته افتادم یاد پی سی خودم و این اتاق و این میزو کلا دلم واسه اون مو قع ها تنگ شد یهو ...به خاطر همین سریع اینجا رو باز کزدمو به یاد اون موقع ها شروع کردم... 

 

همونطور که گفتم ترم اخر شدم ..داره یادم میاد..اره...انگار همین دیروز بود که گفتم دانشاه ازاد قبول شدم .... هیییی خدا سریع گذشت .... خیلی سریع.....کنکور دادم واسه کارشناسی ببینم قبول می شم یا نه که حتما باید قبول شم ....احتمال استخدامم تو یه جا هم هست که اگکه بشه خیلی خوبه ...اگر شد درباره اونم می نویسم ...  

 

چند وقتی هم بود که با تو حرف داشتیم و جر و بحث!!!!!!! یعنی کلا تو فامیل اینجوری شد اونم شاید مقصر اصلیش من بودم بعد هم مامان بعد هم دوست زن عموم بعد هم خود زن عموم ...بعد هم تو و باز من .... حالا بگذریم ....به خاطر همیننه چند وقته ندیدمت دلم تنگته.... 

 

اول بهمن هم که تولدته ...پیشاپیش مبارک...اما قصه دارم واسه هدیه خریدن کلا تو هدیه خریدن واسه تو نمی دونم چی بگیرم ..منی که مشکل پسند نیستم ...خیلی سخت می پسندم برا تو خرید کنم ... کاش خودت بیایی 

 

خوب دیکگه واسه امروز بسه ...احتمالا بازم بیام 

به زودی 

عجب هوای توپیه بارون سررررررررد پاییز زمستونی!!!! در نوع خودش جالبه 

 

حالمم دست توئه خوب باشی خوبه بد باشی بده 

 

اما فعلا که خوبه 

اینم سرنوشت مائه .... عاشق شدیم .... چه عشقیم!!...کاری نداریم دوست دارم عاشق بودنو وگرنه الان وضعم و مدلمو داستانامو همه چیم فرق می کرد 

 

تا بعد

سلام  

بعد از مدتها دارم می نویسم و خوشحالم...(انقد ننوشتم جای دکمه ها یادم رفته) 

نوشتنمم یهو شد یهو دلم گرفت گفتم یه سر اینجا بزنم البت تو این چند وقته که نیومدم چند باری دوست داشتم بیام و بنویسم اما دسترسی نداشتم به خاطر همین احساسمو رو ورق اوردم و بعدشم ورق و مچاله و تو سطل زباله .... اینجا خوبیش اینه که نه مچاله ای نه اینکه کسی بخونه 

البت منظورم اونایی که منو میشناسن. 

امروز از خودم رنجوندمش یه نمه ناراحتم اما نمی دونم چچرا ازش معذرت نمی خام .؟؟؟؟؟؟ 

تئ این جند وقته رابطمون یه جور دیگه شده راحتتریم خیلی باهم همشم سر نعشه بازیامو راه افتادن فکمه که اینجوری شدم....دوست دارم با ماشین برم یه دوری بزنم اما ماشین خرابه ...دوست دارم با تو حرف بزنم اما گوشیت خرابه..دوست دارم ببینمت اما حوصله قرار و ندارم 

دوست دارم بغلت کنمو ببوسمت کاش اینجا بودی

چتد وقتیه دیگه حس نوشتن ندارم