زندگی من

بدبختی

زندگی من

بدبختی

سلام

دیروز رفتم کارناممو گرفتم....بازم قبول نشدم ....اهههههههه..چه شانسیه من دارم خدا

دلم  خیلی گرفته نپرس از دوری کی نپرس از چی گرفته؟؟؟؟

تشنمه خدا ... می خام اب بخورم

حالم تعریفی نداره

پس تا بعد

سلام

اصلن حالم خوب نیست ... از بعد از ظهر تا حالا ....یه جور سر دردی دارم که هی ول میکنه و هی میگیره....نمی دونم چمه....................یهو اشکم همینجوری در میاد .... نمیدونم چم شده .... یعنی میدونما امااااااااااااا

تا بعد

سلام

خوبید

اقا امتحانمو خیلی بد دادم ....یعنی نصفشو نوشتم نصفشو ننوشتم...هی معلممون هم میگفت زیاد خودتونو خسته نکنید پاشید برید....به نظر شما منظورش چی بوده از این حرف؟؟؟؟؟؟؟؟؟..............

دیروز با بچه محلا رفتیم بیرون .... اقا جاتون خالی خیلی حال داد .... شش نفر هم بودیم ... خیلی خیلی خوب بود..........هی ری به ری هم قلیون میچاقیدیم....خلاصه خوب بود

امروزم عروسی دایی پسر عموم مرتضی.....مام دعوتیم.....احتمالا امشبم بترکون باشه

دیروز تا از بیرون برگشتیم حدود ساعت ۵ بود .... که یه سر درد شدید که ۲ساعت طول کشید ....شبم مثه جنازه افتاده بودم.....

برم تا بعد

فعلا

سلام

خوبید

اقا  فردا امتحان دارم....هیچی هم نخوندم.....نمی دونم فک کنم بازم بیافتم....یعنی اصلن حس خوندن نیست....تا میام بخونم ..ذهنم میره یه جاهای دیگه ... دست خودممم نیست....به قران

امشبم که عروسی دعوتیم .... پسر عموی مامانم...می خایم بریم.....

اقا نیمه شعبان چه حالی داد جاتون خالی .... ما همه مست ..............وااااای

 

ما رفتیم خونه مجتبی اینا بخوریم....که ننش فهمیدو ضایع شدیم....اما هیچی نگفت.....اما بازم خیلی ضایع شدیم دیگه

خلاصه بالای بالا بودیم

الانم یه جورایی حالم خوبه...اما یه هو باز به هم می ریزم

فعلا تا بعد


عزیزان می توانند جواب نظرات خود را در قسمت نظرات مشاهده نمایند

سلام

خوبید

تولد حضرت مهدی عج بر تمامی مسلمانان مبارک

 

اقا شمال خیلی حال داد ... جاتون خالی ... مخصوصا شبها.... ساعت نه به بعد.... هوا خننننننننک..... منم میرفتم تو محوطه .... هیشکی هم نبود./...اهنگ داریوش میزاشتمو تاب میخوردم.... بعضی موقع ها هم اس ام اس بازی میکردیم.....خلاصه اند عشق و حال

 

میخام برم یه دوش بگیرم تا حالم بهتر از این بشه .... تو اون اس ام اس بازیا خیلی حالم بهتر شد....به خاطر یه داستانایی

 

برم تا بعد

سلام

بالاخره قرار شده با میلادینا بریم شمال.....فردا قراره بریم... یکشنبه یا دوشنبه هم بیاییم...اما نمیدونم چرا دوست ندارم برم....به خاطر دوری ... دوری از.....................

 

امشبم عروسی دعوتیم... تو این چند وقته منو اصلن خونه پیدا نمیشه کرد....اگر هم بشه در حد نیم ساعت یا یه ساعت......

 

خلاصه حالم یه جوریهههه....نمی دونم چه جوری بیان کنم...............

 

به قول یه شاعری

 

گر همسفر عشق شدی مرد سفر باش........مرد سفر باش

هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش..............فکر خطر باش

 

فعلا تا بعد از اینکه از شمال اومدم